Tuesday 8 Mehr 99
- کارگردان: Victor Salva
این فیلم رو سالها پیش از تلوزیون دیده بودم. یکی از اولین آشنایی های رسمی من با هنر سینما و قدرت تأثیرگذاری عمیقش بر خفته ترین زوایای وجود انسان.
ممکنه دیده باشیدش. یک ژیمناستیک باز که تصادف میکنه و پاهاش خرد میشه. اما با یک تعمیرکار آشنا میشه که مهارت تمرکزی عجیبی داره...
++ و یه چیز دیگه هم فهمیدم. اونجا، اولین نقطه ای بود که «درک کردنِ یک ورزشکار» رو یاد گرفتم. اینکه مهارتهای ورزشی یا هنری، چیزهایی هستن که کسی که توی اون کاره، «عاقشقشه» و اونجوری که بقیه بهش نگاه میکنن، بهش نگاه نمیکنه...
بسیاری از دردها توی کشور ما بخاطر درک نکردن عشق و زندگی یک نفره. براحتی مسابقات ورزشی لغو یا تعطیل میشه و مدیریت نمیشه. براحتی با یک سوءمدیریت بی خردانه، ورزشکار بخاطر پاسپورت، ویزا و از این جور چیزها از پروازش "جا می مونه"! بهمین سادگی! براحتی به دختران و پسران ورزشکار گفته میشه بجای این لنگ و لقد انداختن ها برو سراغ یه کار درست و حسابی!...
یا هنوز درگیر پاداش ها و درآمدهاشونن... یا بدتر، وقتی که با فداکاری، بخاطر حمایت از مظلومیت مردمی که سرزمینشون اشغال شده، از مسابقه با حریفی که نماینده ی یک دولت اشغالگره مسابقه نمیدن، و دارن از آینده و اوج هدفی که در تمام زندگیشون دنبال میکردن انصراف میدن، هیچ حمایت و مجالی که براشون اندکی جبران کننده باشه، فراهم نمیشه...
کاش کاش و کاش... کاش میفهمیدیم و درک میکردیم که هر کدوم از ورزشهایی که حتی ممکنه پیش خودمون فکر کنیم "آخه پرتاب نیزه به چه دردی میخوره؟!" میتونه تا چه حد مورد علاقه و عشق و همه ی زندگی و وجود یک نفر باشه... طوری که اگر اون رو ازش بگیریم، جانش رو ازش گرفته ایم...
هر کدوم از این عرصه ها، "معنایی" رو در خود دارن که بقیه ی مردم از درکش عاجزن... حداقل درک کنیم که چیزهایی هست که تا مثل این فیلم، پای حرفش ننشینیم، درک نمیکنیم...