پاسخ :
سلام بر شما
از لطف شما ممنونم🌹
همونطور که عرض کردم هرکسی از ظن خود شد یار من... عزیزان هم فقط احساساتی که به انسانها نزدیکتر هست رو درک کرده اند و منطق خاصی برای مرز بندی بین عواطف موجودات نیست. بنده زیست شناس هستم و فرق بین احساس درد توسط یک عصب، یا تأثیر انرژی مثبت بر ذرات رو میفهمم اما اگر بنا به احترام گذاشتن باشه، مرزی وجود نداره که بگید به کدوم از اینها باید احترام گذاشت و احترام گذاشتن رو هم به نکشتن و نخوردن تعبیر کرد در حالی که اصل موضوع بشدت زیر سواله یا بهتر بگم باید پرسید که در موجودات عالم، دقیقاً از کجا به بعد، باید اونها رو نخورد؟! حالا بماند که آیا خوردن موجودات بی احترامیه؟... میدونید... بنظر میاد بسیاری از نظریات امروز بشدت تحت تأثیر عواطف رنج دیده ی ماست که تحلیلی شتاب زده رو با خودش همراه کرده و خروجی ای ناقص به ما میده.
یکی از اصول مسلمی که همه ی ما بخوبی درک میکنیم اینه که بیشتر مسائل جهان 0 و 1ی نیستند که بطور «مطلق» حذف یا تأیید بشن. همه چیز در تعادلی نسبی قرار میگیره و «شرایط» بشدت در تأیید یا رد یک موضوع، تعیین کننده است و نگاههای اینچنینی تک بعدی و ضعیفه. منتها نمیشه بهشون خرده گرفت بالاخره همه ی ما ضعیف هستیم و این افکار هم از اینجا استارت خوردن و ان شاءالله کم کم کامل میشن... نیات این عزیزان خوبه. برای اینکه با حیوانات با خشونت برخورد نشه و در خون ریختن اسراف نشه و خود انسان هم این کار رو در شرایطی با خشونت و قساوت انجام نده. ولی خب در مطرح کردنش همیشه اغراق هست افراط هست تفریط هست... کاریشم نمیشه کرد تا اینکه کم کم خودش درست بشه...
اون خانمی هم که فرمودید عصبانی شدند و اینا، این عصبانیت ها از خشمهای درونی ما از رنجهای دیگه مونه. من با بسیاری از آدمهایی که محتوای قرآن رو خشن، ضد زن یا مروج خون ریزی عنوان میکردن حرف زده ام. هیچکدوم از اونها خودشون ننشسته اند قرآن بخونن و بعد احساس کنن که این کتاب ناقص یا آزار دهنده است! بلکه همگی از «شنیده»هاشون از زبان دوستان، اساتید، اطرافیان یا فضاهای رسانه ای که احساس میکردن باهاشون هم عقیده هستند، در خلال صحبتها و استدلالهاشون شنیده ان، و همیشه هم دو-سه نفر (یا خیلی بیشتر) آدمِ بدعت گذار یا ریاکار، یا اسلام-نفهمِ مدعی هم پیدا شده که سند و مدرکی باشه برای اونها تا بیشتر و بیشتر از این آیین بدشون بیاد!... باز هم متأسفانه کاریش نمیشه کرد ما باید یاد بگیریم که در جهان «هرچیزی که به دنبالش باشیم» هست و این خودمونیم که انتخاب میکنیم کدوم وجه از اون رو ببینیم.
من میتونم پاسخ به بعضی از این شبهات رو بدم ولی حقیقتش این هست که اگر کسی خودش اون آیه ی مربوط به قصاص رو دیده و آیه ی مربوط به عفو و اسراف نکردن در قصاص رو ندیده، دیگه مسئولش من نیستم این کتاب 1400 ساله که نازل شده و به اندازه ی سن و سال اون آدم، روی طاقچه ی خونه شون یا سر سفره ی نوروز و عقد و یلداشون بوده و نخواستن که ببینن... میدونین...
از طرفی هم این کتاب یک معجزه برای اثبات حقانیت پیامبری هست که این دین رو آورده. یعنی معجزه قرار بوده تازه ثابت کنه که پیامبری که این دین رو آورده راستینه.
دیگه خود معجزه رو نباید اثبات کرد که!
من با خدا شوخی میکنم میگم خدایا این کتابو خودت نازل کردی مسئولیتشم با توئه نه با من! :)
و واقعاً هم همینه. اگر من معتقدم این کتاب یک معجزه است پس اگر شخصی اون رو گشود و خوند و احساسش کرد، که کرد! اگر احساس نکرد دیگه زور زورکی که نمیشه! من بیام اثبات کنم به فلان دلیل به فلان مستند به بهمان علت، این کتاب حقه! این کتاب قراره خودش یک مستند باشه که حق چیه نه اینکه من براش سند بیارم که این خودش حق هست یا نه!
و جالب اینه که آدمهایی که بدون هیچ پیش داوری خودشون کتاب رو باز میکنن و مطالعه میکنن دیدگاه بسیار متفاوتی دارن! اون افرادی که عصبانی میشن از دستِ من، از دست آقا یا خانم x و y که مدعی این کتاب هستن و بهش عمل نمیکنن یا بر اساس قرآن حرفهای غیرمنطقی و غیر عقلانی میزنن عصبانی اند و گذاشتن به حساب خود قرآن، حالا هرچقدر که براشون قرآن رو بخونی یا خودشون با همون خشم و نفرت بخونن، بقول خود قرآن، فقط بر نفرتشون اضافه میکنه!... بهر حال من با خدا میگم خدایا این کتاب خودته خودتم گفتی حفظش میکنی دیگه! والا! من چرا باید اینقدر حرص بخورم؟:)
یه نکته ی دیگه هم اینه که اصولاً قرار نیست این کتاب حاوی «همه چیز» باشه! و شاید هم باشه و ما هنوز نفهمیدیم!... از کجا معلوم؟...
یعنی منظورم اینه که من وقتی قرآن رو میخونم «معجزه» بودنش رو احساس میکنم. بعد ایمان میارم به حقانیت پیامبرش. و بعد به آیینی که او برای من آورده ایمان می آرم. این تازه وقتیه که من از پیش، به خدا ایمان دارم و مذهبم رو آپدیت میکنم.
اما حتی اگر به خدا ایمان نداشته باشم هم این معجزه باعث میشه «ستونهای» اعتقاد من به «وجود» یک خدای «کامل و بی نقص» شکل بگیرن و وقتی برای من ثابت شد که جهان نمیتونه بی خدا باشه، و اگر هم بخواد با خدا باشه، این خدا نمیتونه ناقص باشه چون اساساً خدا یعنی کامل یعنی دارنده ی همه ی صفات (چون خودش اون صفاتو خلق کرده حتماً باید داشته باشدشون که خلقشون کنه. نمیتونیم بگیم مثلا فلان ویژگی در هستی هست، اما خدا اون ویژگی رو نداره! پس از کجا اومده؟) و علاوه بر اینکه خدا تمام صفات رو داره، هر صفتی رو هم تا انتهاش داره! یعنی تا انتهای حکمت، تا انتهای عدل، تا انتهای علم، تا انتهای رحمت، و.... پس مقدار و کیفیتش هم کمی و ناقصی نداره (از نظر منطقی نمیتونه که داشته باشه!) پس منی که به وجود داشتنِ چنین خالقی ایمان میارم، حالا وقتی برام سوال ایجاد میشه،، درباره ی هر چیز! فرقی نمیکنه! بخاطر اون سوال، پایه ی اعتقاد من به اون خدا متزلزل نمیشه و من فقط یک مسئله دارم که جوابش رو نمیدونم، همین! ستونی که من رو به «وجود داشتن یک خدای کامل رسونده» هرگز با ندونستنِ این حقیقت که "تمایل به جنسِ موافق چی میشه پس؟" متزلزل نمیشه! بلکه من سوالی دارم و این سوال قطعاً پاسخی داره. یا مفروضات من صحیح نیستن (مثلا اینکه تمایل و گرایش به جنس موافق در همه ی ما میتونه وجود داشته باشه. اگر وجود نداشت که گناهی هم براش وجود نداشت! بسیاری از افراد هم جنس گرا پس از مدتی نام خودشون رو از «هم جنس گرا» به «همه جنس گرا» تغییر میدن و در واقع متوجه میشن که به جنس مخالف هم علاقه هایی دارند! بسیاری از اوقات این یک اختلال هورمونیه، یا اختلال عاطفی، و بسیاری از موارد هم استثناهای خلقت هست که میتونست راه حل خودش رو داشته باشه مثل مردی که ویژگی های زنانه ای از خودش نشون میده و تمایل پیدا میکنه با یک مرد که ویژگی های مردانه تری داره جفت باشه درحالیکه بعداً متوجه میشه که احتمالاً زنی که ویژگی های مردانه داره هم براش جذابه. و هزار و یک حالت دیگه که همگی شایسته ی مطالعه و پژوهش دقیق هستن تا ببینیم اصولاً چنین «گرایشی» بعنوان یک «تفاوت» وجود داره، یا نه این فقط یک «تمایل» هست که میتونه در همه هم باشه! پس یعنی خود مفروضات هنوز معلق هستند) و یا اینکه اصلاً مفروضات، قطعی و صحیحن و برداشت ما از گناه اشتباه بوده (مثل اون خانم که ادعا کردند که همجنس گرایی با همجنس بازی فرق داره، و احتمالاً بحث تعهد در میون هست) و در اون صورت هم باید متخصصینش درباره اش نظر بدن و گناه و صوابش رو از هم جدا کنن. در واقع درصورت اثبات مفروضات، ممکنه در اینصورت حتی نیاز به احکام جدید وجود داشته باشه ولی بدون اینکه تحقیقات کاملی روی این موضوع صورت بگیره نمیشه بهمین سادگی درباره اش اظهار نظر کرد...
خلاصه اینکه این موضوعات گاهی بشدت پیچیده میشن و من نمیتونم انتظار داشته باشم که اول حسابم رو با همه شون صاف کنم و بعد ایمان بیارم به اینکه خدایی هست و پیامش حق بوده! اگر ایمانِ من به خدام استوار بر احکام باشه، معلومه که شکننده است اما اگر ایمان من بر پایه ی چیزی باشه که لاینحل موندنِ تمامیِ این سوالات هم لطمه ای بهش نزنه، اون وقت دیگه از اینکه خدای من رو بدزدن یا خدای جعلی بهم معرفی کنن دلزده نمیشم و با خودِ خدای حقیقیم نمیجنگم! :)
درباره ی پایه ی محکم هم، یک نکته هست که نباید با اون اشتباه گرفت: گاهی بعضی از آدمها این موضوع که ایمانشون بر پایه ی «محکمی» هست یا نه، رو با «محکم تاکید کردن روی گزاره های قبلی و بستن درهای ذهن بروی هرگونه فکر جدید» اشتباه میگیرن که در این صورت در حالیکه تصور میکنن بشدت «مومن» و «پایدار بر ایمان»شون هستن، دچار درد بزرگتری شده اند به نام «تحجر» که کشف و حل کردنش خیلی هم سخته و خدا نیاره واقعا برای کسی!
و جالب اینکه آدمها از هر زاویه ای هم میتونن متحجر بشن و تحجر فقط در پافشاری بر احکام دینی نیست و یک عده هم از این نظر به اشتباه می افتن. تحجر از هر زاویه ای ممکنه. چه "با تاکید بر دین بدون تفکر عمیق"، چه "با تاکید بر مخالفت با دین بدون تفکر عمیق"! در هر دو حالت وقتی من درها رو بسته باشم و «نخوام» چیزی رو عمیقاً درش فکر کنم و درکش کنم، به «سنگ-ذهنی» یا همون «تحجر» دچار شده ام و بعضی از آدمها هم چون ظاهراً مذهبی نیستن فکر میکنن از تحجر در امانن!...
خلاصه اینکه نه تنها در این باب (مسائل گرایشات جنسیتی) بلکه در خیلی از موارد دیگه هم حرفهای بسیاری هست اما من بعنوان یک مسلمان، بشخصه غافلگیر نمیشم اگر روزی امام زمان عج که ظهور کردند بسیاری از احکام رو که حتی فکرش رو هم نمیکنیم تغییر بدن و شاید بایستی در این همه مدتی که از اسلام گذشته، در همکاری بیشترِ حوزه و دانشگاه، تا حدی روی علوم مطالعه میشد که به تبع نیاز و کشفیات جدید - چه از نظر جسمی و مادی و چه از نظر روان شناسی- احکام جدیدی صادر میشد مگر نه اینکه جوامع باید رو به پیشرفت و تکامل برن و در اسلام این قائده قانوناً وجود داره که اصول ثابت هستند و احکام متغیر! آیا جدیدترین احکامی که اسلام به اون نیاز داشته فقط «نماز خوندن در هواپیما» بوده بعد از اختراع هواپیما؟! یعنی در هیچ شاخه ی علمی ما پیشرفتی نکردیم که احکام جدید نیاز داشته باشیم؟ باور کنید حتی در مورد زندگی روزمره، وضو، نماز و روزه هم نیازمند احکام جدید هستیم ولی من بعد از مرحوم میرزای شیرازی سراغ ندارم فردی که شجاعت این رو داشته باشه از احکام دینی برای پیشبرد اهداف جامعه و طبق شرایط روز استفاده کنه... بعضی کارها علاوه بر «دانش»، «بینش» و «شهامت» هم میخوان ولی متأسفانه همه ی این فاکتور ها در همه ی علمای امروز ما وجود نداره ضمن اینکه فرد تا زمانی که سبک زندگیش مطابق با مردم نباشه، نیازهای جدید مردم رو هم درک نمیکنه که نیاز به احکام جدید رو هم احساس کنه...
بالاخره علما هم انسان هستند و چقدر خوب میشد که این ضریب خطاشون رو هم درنظر میگرفتن...
در هر حال، هرچه که هست، این فاصله ی سبک زندگی (یا هر عامل دیگه که علتِ این تاخیر در درک مردم هست) باعث شده تا تغییرات در احکام ما بسیار کند صورت میگیره و در این بازه ای که تغییری صورت بگیره خیلی از ماها دق میکنیم! :): چه بسیار زنان و دختران مسلمان در کشورهای دیگه فقط بخاطر اینکه با روسری روی سرشون شناخته میشدن، از ورود به دانشگاه و غیره منع شدند و حتی بهشون حمله شد و کشته شدند تا اینکه بالاخره یکی از علما فتوا دادن که اگر در اون کشورها احساس امنیت نمیکنن یا میخوان مسلمان بودنشون مخفی بمونه میتونن حجاب نداشته باشن. خب چرا این موضوع رو اینقدر دیر درک کردند؟...
همینطور در بسیاری از آداب زندگی و جزئیاتی که امروز باهاش سرو کار داریم هم این نیازها وجود داره و شاید انسانهای زیادی قربانی این تناقضات میشن که یا دور مقوله های حلال خدا رو بخاطر عدم توانایی در تشخیص حقیقت خط میکشن و به دام عقده و تحجر می افتن، و یا برای رهایی از تناقضات، قید دینشون رو میزنن و عرفان جدید میسازن و به شیوه ی خواست خودشون زندگی و حتی پرستش خدا رو ادامه میدن! آدم ها به دو قطب افراط و تفریط کشیده میشن و همدیگه رو مقصر میدونن و به هم خشم میگیرن!....
از طرفی خب یک احساس عدم امنیتی هم همیشه از سمت علما بوده، یکجور پارانوئید که گویی هر کسی که پیشنهاد تغییر در احکام رو بده، از سوی دشمن رهنمون میشه و یا قصد داره در اسلام انحراف ایجاد کنه و یا تغییر در یکسری احکام نشانه ی سست دینی هست!... و متأسفانه چون مصادیقی هم همیشه برای این موارد پیدا میشه، خود بخود این ترس وجود داره و برطرف شدنی نیست و «ب» بسم الله رو که بگی، هنوز جمله رو تمام نکرده برچسب بی دین میخوری! ... و خب این گاردی که شکل گرفته و ترسی که وجود داره رو نمیشه به همین راحتی از بین برد و باز هم ما چاره ای نداریم بجز اینکه صبر کنیم. من یا باید خودم وقت و عمرم رو بذارم و برم مجتهد بشم و بعد فتوا بدم و به فتوای خودم زندگی کنم، و یا اینکه اگر این کار رو حوصله ندارم انجام بدم، لاجرم باید منتظر باشم تا مجتهد احکامش رو تغییر بده دیگه چاره ای ندارم! وگرنه عملاً راه برای من باز هست من میتونم خودم مجتهد شم و خودم به فتوا و تشخیص خودم مسلمانی کنم!
درست مثل اینکه تا وقتی من خودم پزشک نشده ام، هر چقدر هم که مطالعه داشته باشم، بالاخره ناچارم به نسخه ی دکترم عمل کنم یا اینکه زحمت بکشم و خودم دکتر بشم!...
خب حالا که من حوصله ندارم مجتهد بشم، پس تنها کاری که از دست من بر میاد اینه که این نیازهای جدید رو برای فقیه تشریح کنم و اصرار کنم و این گزارشات به حدی زیاد بشن که اون فقیه احساس کنه نیاز به تغییر اون احکام هست که خب شخص بنده که حوصله ی این کارو هم ندارم (به دلائلی!)،.. میدونم که به مرور زمان این اتفاق خواهد افتاد و با دلی اندوهگین فقط صبر میکنم...
اما با این وجود، هر چقدر هم از این نواقص در اجرای احکام یا حتی فهم احکام در افرادی که مدعی هستند، ببینم، ممکنه از اونها برنجم اما به اصل اعتقاد من به خدا لطمه ای نمیزنه و من این مسئله رو با خودم حل کرده ام.
اون عزیزانی که منتظرند تا اول همه چیز در عالم براشون اثبات بشه بعد ایمان بیارن، داستان رو کلا اشتباه گرفتن، ایمان داشتن که زورکی نیست! :) من هم اصراری ندارم ایمان بیارن به من چیزی نمیرسه! نیارن هم از من چیزی کم نمیشه!! :)) بنظرم شما هم خودتون رو ناراحت نکنید... :) البته شوخی میکنم میگم چیزی به من نمیرسه، بالاخره آدم از اینکه بقیه ی هم نوعانش در درگیری با یک مفهوم در نوعی عذاب باشن، ناراحت باشن، در عذابه. ولی بهرحال، کاری که نمیشه کرد، دربِ دنیایِ قلب هر کس، یک دستگیره بیشتر نداره و اون هم از درون باز میشه! بزور که نمیشه داخل شد... چه بسا اصلاً این منم که اشتباه میکنم و به مرور زمان چیزهای بیشتری یاد بگیرم؟...
شک کردن اشکالی نداره. آدم فکر میکنه، سوال میکنه، می اندیشه. اما من توقع ندارم آیات قرآن، کلمه به کلمه درباره ی همه چیز صحبت کنه.
بسیاری از موضوعات در دنیا پیچیده هستند و درک ما نه از علوم کامل هست و نه از قران! هر کس از گمان خودش آیات قران رو ترجمه و تفسیر کرده. باور کنید پیش اومده آیه ای رو خوندم و بعد فکم افتاده پایین از بس اون آیه خاص بوده! من کمی به زبان عربی مسلط هستم و تفاوت معنای قرآن با ترجمه رو متوجه میشم و قسم میخورم به هیچ وجه، ترجمه مشابه متن نیست و وقتی اون آیه رو میخوندم تمام بدنم یخ کرد بحدی که اون آیه کد گذاری شده بود و بحدی که انتخاب کلماتش هوشمندانه بود طوری که از موضوعی روایت میکرد که بشدت پوشیده و محرمانه بنظر میرسید و بعد به ترجمه که میرفتی، مترجم احتمالاً بر اساس شأن نزول ایه، خودش در پرانتز یا حتی بدون پرانتز با اضافه کردن کلماتی سعی داشت آیه رو «معنی دار» کنه. در حالیکه اگر سعی نمیکرد بهش معنی بده و همونطور کد گذاری شده ترجمه اش میکرد، خواننده با مطالعه اش مطلبِ ادراکیِ خودش رو از اون برداشت میکرد!
بسیاری از اون آیاتی هم که مورد اعتراض این افراد هستن همین حالت رو دارن و من دیگه خودم رو مدتهاست که برای تشریح و تعبیرش زحمت نمیدم چون میدونم که اگر اون فرد میخواست واقعاً اون آیه رو مطالعه کرده باشه در اون تأمل میکرد. خداوند فرموده : «ولقد یسرنا القرآن لذکر فهل من مدکر؟» (ما قرآن رو برای فهمیدن یا یاد کردن آسان کردیم حالا آیا کسی هست که در اون عمیق بشه و اندیشه کنه؟)
اگر انسانی از چیزی رنجیده که اون به دردی در قلبش تبدیل شده، با اون قلب درد نمیتونه احساس نزدیکی با قرآن داشته باشه تا روزی که «خودش» اراده کنه که اون کتاب رو بدون این پیش داروی ها باز کنه... و از من هم کاری بر نمیاد....
من نه از این افراد بیزارم و نه ناراحت. میدونم که چه دردی میکشن و من خودم هم این دردها رو میکشم و فقط فرقمون اینه که من میدونم که تقصیر قرآن یا خدا یا اسلام نیست و اونها در پیدا کردن مقصر، فعلاً یقه ی اینها رو گرفته اند! در پیدا کردن مقصر، خیلی هامون اشتباه میکنیم و کم کم ممکنه نظرمون تغییر کنه برای همین خیلی حرص نمیخورم و میدونم که اونها هم همون چیزی که من دوست دارم رو دوست دارن و همون چیزی که من ازش بیزارم ازش بیزارن فقط در تشخیص مصداقش با هم اختلاف داریم که این خیلی میتونه متغیر باشه پس چرا ازشون عصبانی بشم حتی اگه اونها از من عصبانی بشن! :)
درست میشه... کم کم درست میشه... :)
ما انسانیم و شاید شرایطی پیش بیاد که همه جا منفجر بشه و جنگ جهانی بشه و مثلاً به یک زندگی بدوی برگردیم! بالاخره نیاز پیدا میکنیم که از جنگل ارزاق خودمون رو تهیه کنیم پس اصل شکار کردن هم نسبیه و اینطوری نیست که مطلقاً اشکال داشته باشه. اما هر چیزی آدابی داره و اون آدابه که باعث میشه حد ومرز نگه داریم و وحشیانه عمل نکنیم. تمامِ حکمت در انسان بودن همین حد نگه داشتنه! وگرنه حشرات هم درد رو احساس میکنن پس ما نباید اگر مزرعه مون رو ملخ زد، بهشون سم پاشی کنیم! هوم؟ یا اگر ماری به بچه مون حمله کرد از بچه مون دفاع کنیم؟.. ما هم بخشی از این طبیعت هستیم و تمام نکته ای که در انسان بودنِ ما هست اینه که با عقلمون بهترین مکان رو برای زندگی انتخاب کنیم تا کمترین گونه های گیاهی در معرض انقراض قرار بگیرن یا حتی اگر گونه ای در معرض انقراضه، اون رو جابجا کنیم و ازش محافظت کنیم تا منقرض نشه و دوباره تکثیر بشه. یا از عقلمون استفاده کنیم و از هر کجای طبیعت که استفاده میکنیم چه از بذر یک گیاه که حاصل عمر اون گیاه هست، چه از چوب درخت که حاصل 80 سال زندگی اون درخته، چه یک قارچ، چه گوشت یک حیوان یا تخم یک پرنده یا شیر گوسفند یا عسل زنبور، یا خاویارِ ماهی، در اون حد نگه داریم و وقتی اونها رو پرورش میدیم هم باهاشون به ملایمت رفتار کنیم و برامون تبدیل به شیء و وسیله نشن. کما اینکه حتی با اشیاء هم شایسته نیست که آدم بد برخورد کنه!
میدونید من حتی وقتی عصبانی هستم و خودکارم رو پرت میکنم روی میز بعد دلم براش میسوزه برش میدارم و ازش معذرت میخوام، از میزم هم معذرت میخوام و اقرار میکنم که من خشمگین هستم و حق ندارم خشمم رو روی شماها پیاده کنم چون شما به من چیزی جز خدمت نکردید!... و شاید خنده تون بیاد ولی اینو حس میکنم که از دلشون در اومد! :)
درباره ی رقص گیاهان هم این حتی ممکنه فقط یک تشبیه باشه و نه چیز دیگه... اما من فقط مثالی زدم که بگم این روزها روی این موضوعات کار میشه و احساس چیزی نیست که ما فقط از طریق چشم و گوش اطلاعاتی دریافت کنیم و بعد اون رو در مغزمون تجزیه و تحلیل کنیم... شاید «حواس» این باشه. یا ابراز احساسات ما اصلاً «واکنشهای شیمیایی» باشن -کما اینکه هستن و کاملاً هم با دستکاری میتونن تغییر کنن- اما این مباحث قرنهاست که مطرحه و با همه ی این تفاسیر، ما «چیز خاصی» رو در درون خودمون میبینیم که حتی در تخیلات و رویاهامون (فیلمها و داستانهامون) هم نمیتونیم نادیده بگیریمش. همیشه در قیاس انسان با موجودات فضایی، موجودات پیشرفته تر، یا ربات های هوشمند یا حتی نمونه های شبیه سازی شده از خود انسان، قابلیت یا ویژگی هایی رو متصور شده ایم که برای اون «انسان» ویژه و متمایز و منحصر به خودشه و در واقع همیشه بین اون انسان واقعی و این نمونه های بشدت رقابتی، «یک فرق» اساسی هست که در محاسبات دانشمندان نمیگنجه و ما این رو حتی در رویاهامون که فرسنگها جلوتر از خودمون حرکت میکنه هم داریم. پس مهم نیست که چقدر و تا به کی این «ویژه» بودن «انسان» رو به چالش میکشیم و چقدر براش دلیل هم یافت میشه! ما انسانیم و در درون خودمون «جاذبه» ای رو حس میکنیم پیش از اینکه اسم «نیوتون» به گوشمون خورده باشه! ما هرچقدر هم که با اصول و فلسفه ها و علم با هم مناظره کنیم، هیچکدوم نمیتونیم تراشه ی ویژه ای که در درونمون احساس میکنیم کاشته شده رو نادیده بگیریم. با این حال، دلیلی هم نداره بحث نکنیم و به چالش نکشیم پس چه این حرکات گیاهان رقص باشه چه نباشه... چه احساسات اونها با ما متفاوت باشه چه نباشه... چه ما خاص باشیم و روحی داشته باشیم که ما رو انسان میکنه چه نباشیم و فقط پردازش های شیمیایی باشیم... باید پذیرفت که این بحث ها همیشه هستند و البته که یک گوشه از همون سالن ها و سمینارها هم یک استیکر خنده بعنوان بازتابی از درونِ تک تک حاضرینِ سالن هست که با یک ردیف دندان منظم و یک خنده ی بامزه میگه:
"این بحث ها هستند... ولی ما هم هستیم!"
تا ابد هم که بحث بشه، حقیقتی که در درونمون هست رو همه میدونیم و میفهمیم و چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است :) حالا میخوایم با بیان یا ضد بیانش کمی تفریح کنیم خب تفریح کنیم! اصلاً جدی باشیم!
Why not؟
درباره ی انرژی کلمات و نوع کلمات هم سوال جالبی پرسیدید! حکایت سوال شما مثل «پدر سوخته» گفتنِ باباهای ما به خودمونه! همچین با ذوق نوازشمون میکردن و میگفتن «پدددر سوختهههه!» که ما هم قنج میرفتیم و خودشون هم غش میکردن! :)) ظاهراً که این کلمات، کلماتی با بار منفی هستن ولی خب ما خوشمون می اومد پس انگار که اون اثر رو نداشته یا احتمالاً بحدی کمتر داشته که متوجه نشدیم!... پس فکر میکنم مشخصه که احساس آدمها هم در بیان کلمات از نظر انرژی اهمیت داره ولی احتمالاً نه بطور 100 درصدی.
یعنی اینکه میدونم که کلمات، واژه هایی قرار دادی هستن و من اگر به زبانی صحبت کنم که ندونم معنای اون واژه چیه و با نیتی خوب اون رو مطرح کنم، احتمالاً اثرش متفاوته با وقتی که معنیش رو میدونم و با خشم و نفرت مطرحش میکنم.
اما از طرفی از اونجایی که تمام زبانهای عالم ریشه از یک زبان واحد و بسیار قدیمی دارن و این کلمات رو هم دقیقاً معلوم نیست که در ابتدا چطور به زبون ما گذاشته شده و سیر تکاملیش چی بوده، برای همین بنظر میاد حتی همین واژه های قراردادی هم بعد از این همه قرن و این همه تغییر، هنوز دارای درصدی از اون انرژی اولیه ای که برای خلقِ اون کلمه گذاشته شده هستند و درصدی حتی ناچیز، از بار منفی یا مثبت اولیه رو همچنان با خودشون حمل میکنن...
پس احتمالاً اون «پدر سوخته» که با لحنی سرشار از عشق به ما گفته شده، چیزی مثلاً حدود 90 درصد تأثیر مثبت روی ما داشته و 10 درصد تأثیر منفی. ولی ما تأثیر منفی کلمات رو متوجه نمیشیم مگر اینکه انباشت بشن.. و زمان بگذره، و بعد با یک نمونه ی دیگه از خودمون که در فضایی مشابه ما رشد کرده و بجای «پدر سوخته» ، شنیده «عزیز دلم»، مقایسه کنیم تا تفاوت اون 10 درصد انرژیها رو بفهمیم... که خب عملی نیست. و گمان میکنم به همین دلیل هم توصیه میشه که «از بهترین کلمات» برای صدا زدن همدیگه استفاده کنید حتی اگر نیت ها تون خوبه!
منتها من از اونچه جسته و گریخته و بعضاً تجربی میدونم این رو میگم و شما که دارید خیلی مستند مطالعه میکنید، نمیدونم منبعی براش هست یا نه و سندی ندارم. اما همینقدر بگم که با عقل من جور در میاد! :)
خوبه که روی سوالاتتون تحقیق و مطالعه میکنید.
ولی من خودم بشخصه جواب خیلی از اینها رو ندونم هم مشکلی برام پیش نمیاد چون احساس میکنم چیزی که در زندگیم بهش نیاز داشتم چیز دیگری بود و به دنبالش رفتم و درباره اش مطالعه و سوال کردم و مدتها فکر کردم و بعداً یک روز برام روشن شد و بعد از اون بقیه ی مسائل برام مثل آبِ نطلبیده می مونن که اگر بدونم که خب به به عالیه، مراده! و اگر ندونم هم خیلی تشنه اش نیستم، میدونین...
و احساس میکنم بسیاری از ماها درگیر پاسخ دادن به شبهاتی هستیم که بهانه های وجود ما برای ابراز دردی هستند که ریشه در جای دیگه ای در فراق دیگه ای داره... ما امروز خیلی بیشتر از نیازمون هم میدونیم اما گویی سیر نمیشیم... این همه دونستن و صبح تا شب بحث کردن برای چیه؟
وجودهای ما بی قراره و به دنبال جواب. اما سوال درست رو نمیپرسیم...
باز هم متشکرم از حضورتون و ببخشید اگر خیلی پر حرفی کردم یا جسته گریخته حرف زدم...
خیلی احوال بحث ندارم و اینها رو هم درد و دلاً تایپ کردم امیدوارم کم و کاستی اگر هست به حساب من بگذارید و به تحقیقات خودتون ادامه بدین :)
از دعای خیرتون ممنونم و متقابلاً بهترین ها رو از خداوند برای شما خواستارم
در پناه خداوند زیبای زیبادوستِ هنرمندِ عادلِ مهربان باشید...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.