Monday 7 Mehr 99
آخ این فیلمو نبینین، نبینین، نبینین، نبینین!
مگر اینکه قبلش درباره اش بخونین، و از مقداری ثبات روانی هم بهره مند باشید :)
هوه!... یک نفس عمیق...
خب، عرض کنم که این فیلم بشدت نمادینه. هر جزء، هر شخصیت و هر دیالوگ نماده. و نویسنده و کارگردان، رنجیده خاطری و نفرت انگیز بودن تفکری که از «خدا، آفرینش، و انسان» بهشون توسط ادیان دستکاری شده و برداشتهای سطحی از خلقت ارائه شده رو به نمایش میذارن. (البته شاید نه به این شکل که به تحریف و سبُک_فهمی از آیین الهی یا حتی شرک در اون اذعان و سپس انتقاد داشته باشن، بلکه این نحوه ی بیان منه؛ و سازندگان احتمالاً جدی جدی یقه ی دینشون رو گرفته اند یا دارن به خداشون غر میزنن.)
این رو اسپویل میکنم چون اسپویل شدنی نیست! یا بهتره بگم از قبل شده! و خودم هم گفتم نبینید مگر اینکه قبلاً درباره اش بخونین... پس Go head...
+ تا مدتها پس از دیدنش، نمیتونستم از فکر این فیلم بیام بیرون. نمیتونم بگم چه احساسی داشتم ولی هنوز هم که هنوزه گاهی با بعضی اتفاقات جهان، بعضی از این تصاویر، جلوی چشمام میاد...
اینم بگم چون خودم همچین حال خوشی نداشتم، میدونستم که نباید ببینم اما کنجکاو بودم و دلم میخواست اینو تو آرشیو ذهنم داشته باشم! واسه همین با ترفندی نگاه کردم که تا حد ممکن، کمتر اذیتم کنه!
یکسری صحنه هاش رو که اصلاً نگاه نکردم! و تمام مدت هم با تصویرِ کوچک شده، و دوبله، در آپارات دیدمش. یعنی با پایین ترین کیفیت! بخاطر اینکه زیاد درگیرش نشم (کاری که معمولاً وقتی میخواهید از یک فیلم نهایت استفاده رو ببرید، برعکس، انجام میدید! با کیفیت، زبان اصل، و مسلماً با بزرگنمایی در تمام صفحه!)
با این حال، و با اینکه قبلش خونده بودم که این فیلم نمادینه، ولی حالمو بهم زد. بشدت.
و دلم سوخت. خوشحالم که به خدا اینطوری نگاه نمیکنم اما میدونم که برای کسی که با این دید به جهان نگاه میکنه چقدر «هر گونه دینی» نفرت انگیز و دردناکه.
++ این فیلم، زائیده ی تلاش و تقلای یک نویسنده برای نشون دادن تناقضات ذهنی و عاطفیشه. یکی از تلاشها برای روایت جهان. یکی از تلاشها برای طعنه زدن به کنیسه ها و کلیساها و مساجد تزئین شده با تاریخی پر از درگیری و جنگ... یکی از تلاشها برای تجزیه و تحلیل اینکه چی شد؟ کلا چی شد که اینطور شد؟!
من آثار زیادی رو که «تلاش کردن» نتیجه ی تجزیه و تحلیلهای ذهنیشون رو - چه به منظور اثبات، و چه به منظور نفی - به نمایش بگذارن دیده ام.
این فیلم هم، در نوع خودش، هرچند نشان دهنده ی داغ کردن مغز انسانیست که خیلی با خودش کلنجار رفته، اما شیوه ی هنرمندانه ای برای روایت «مرثیه» ی انسانه. قلب کوچک انسان که از درک «تمامی حوادث جهان» و «سکوت شاعر» عاجزه. رویارویی بسیاری از قطبهای خلقت.. تمامی مظلومیت و معصومیت های زیر پا لگد شده... زجر و عذاب تا مرز سوختن و نابود شدن و تکه تکه شدن و بیرون اومدن قلب از سینه ی مجروح انسان...
هآه... من این حرف رو میفهمم اما میدونم این فقط تلاش اون نویسنده بوده و بخوبی هم تونسته خروجیشو نشون بده... در ذهن من، اما، این چرخه، این پازل، _منظورم آفرینشیه که این فیلم سعی کرده فهمش رو از اون نشون بده_ قطعات مهمِ گم شده، و همین طور بخش های زائدِ اضافه شده ای داره که به همون دلیل اینقدر ناکارآمد و مضحک شده. (هدفش هم همینه البته. که با هر بار "What the HELL؟!!!" گفتنِ ما پای هر صحنه ی این فیلم، به تعریفی که براش از خدا و آفرینش و انسان ارائه شده همین رو بگه.) قطعات گمشده ای که در تمام زندگیم به دنبالش گشتم و بعضیهاشون رو هم پیدا کردم! پس اگر میگم داره، دلیلی هم دارم...
دلم سوخت. برای تفکری که با این قطعاتِ گم شده، تابلویی از جهان رو که حقیقت هم داره اما اصل منظره نیست، به این شکل دیده؛ و دلم برای همین بخش از این جلوه، این رنجی که میکشیم، هم، سوخت...
« این فیلم، یک تلاشه؛ و فیلمهای دیگه، هر کدوم تلاشهای دیگه ای هستن، که حاصل تجزیه و تحلیلهای عمیق ذهنی و قلبی رو برای توضیح دادنِ غم آدمی، یا یافتن هرگونه توضیح برای جهان، از سوی ذهنهای دیگه ای که سوال و تفکر کردن، به نمایش میگذارن... »
این رو فهمیدم و کم کم حالم بهتر شد...
اینکه «هر کسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من»
اینکه، این فیلم فقط یک تلاش برای یک توضیح از سوی یک نفره...
تلاشهای دیگران رو هم باید دید و فهمید که ذهن هر کس قطعاتی رو جا میندازه؛
و به همون اندازه که جا میندازه، توضیحی که ارائه میده با کمبود ابعاد مواجه شده،
و از زاویه ی همون ابعادی که جا میندازه، مسخره خواهد شد.
حالا چه دلش نخواد توضیح مسخره ای ارائه بده (مثل فیلمهایی که در پی اثبات موضوعی هستن- فیلمهای "کلید اسرار"وار...)؛
و چه عمداً بخواد مسخره بودن این توضیح رو به رخ جهان بکشه (مثل همین فیلم).