Wednesday 7 Ordibehesht 01
- این پادشاه از شکست پادشاه قبل، درس گرفت و فهمید که با قشونهایی که از مردم میگیرد نمیتواند روبروی لشکر ورزیده ی آسور بایستد. این بود که به ترتیب دادنَ قشونِ دائمی پرداخت و پیاده و سواره نظام مرتب کرد.
- پیاده نظام، مسلح به تیر و کمان بود. و سواره نظامِ ماد، بر سواره نظامِ آسوری از حیثِ هنرمندی برتری داشت، زیرا سواران مادی در حال حرکت اسب، چه در حین حمله و چه در حال گریز، با کمال مهارت تیر می انداختند. و اسبهای مادی هم از حیث طاقت و بردباری و تندروی و زیبایی در عهد قدیم، معروفِ آفاق بودند.
- در جنگ بین این سپاه هووخ شتر با آسور، با وجود مقاومت شدید آسوری ها، هووخ شتر توانست آنها را شکست داده و نینوا را محاصره کند.
اما:
در همان احوال، خبرِ تاخت و تازِ سَک ها (سِکاها، یا سیت ها) از قفقاز به شمالِ ماد، رسید و هووخ شتر مجبور شد محاصره ی نینوا را متوقف کرده و برای حفظ ماد به کشور خود بازگردد.
در این جنگ سخت، ماد شکست خورد و هووخ شتر مجبور شد شرایط سک ها را بپذیرد. بعد از آن، سک ها که مملکت ماد و ممالک مجاور (تا حتی دریای مغرب) را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند، 28 سال در ماد بودند. تا آنکه:
هووخ شتر، پادشاه و سرکردگان سکاها را میهمان و مست کرد، و همگی آنها را کشت و بعد، سکاها را از ایران بیرون کرد!
در این اووان، "نَبوپولاس سار"، حاکمِ آسور در بابِل ادعای سلطنت کرد، و با هووخ شتر متحد شده، نینوا را محاصره کردند.
پادشاه آسور، "سارکُس"، چون دید مقاومت نتیجه ای ندارد، آتشی روشن کرده، خود و خانواده اش را در آن سوزاند. و این شهر نامی و قدیمی که یکی از بزرگترین شهرهای عالم محسوب میشد، تسخیر، و چنان زیر و زبر شد، که از آن شهر جز خرابه هایی باقی نماند.
سپس، متحدین، ممالک آسور را اینطور تقسیم کردند:
- بخشهای مربوز به آسور در آسیای صغیر (قسمت شرقیِ ترکیه ی امروزی) به ماد پیوست.
- شامات و فلسطین (که مصری ها با سوء استفاده از گرفتاریِ آسور، آنها را اشغال کرده بودند، و توسط بُخت النّصر ولیعهد بابِل از آنجا بیرون رانده شدند،) هم به بابِل پیوست.
«اتحاد ماد با بابِل، بعد از سقوط نینوا نیز قطع نشد؛ بلکه شاه ماد، با دادنِ دخترِ خود به بُخت النّصر، ولیعهد بابِل، این اتحاد را تشدید کرد.»
انقراض آسور، به این زودی، بعد از قدرتی که در زمانِ آسوربانی پال، نشان داد، باعث حیرت است. درست چهل سال بعد از آنکه دولت عیلام را از صفحه ی روزگار محو کرد، خود نیز محو، و چنان فراموش شد که در قرن بعد، وقتی که سپاهیان یونانی به سرکردگی "کْزنِفون" از "کالاه" و "نینوا" میگذشتند، راهنمایانِ آنها، محلِ این دو پایتختِ قویِ دولت آسور را "لاریسا" و "میسپی لا" نامیدند. چرا که به خاطر انها خطور نمیکرده است که در این جاها، وقتی، سرنوشت ملل و دول حل و عقد می شد!
جهتِ این فراموشی، معلوم است؛ اگرچه مصری ها و بابِلی ها هم در موقع فتح، نسبت به مغلوبین، سفّاک و بی رحم بودند، و لکن بابل قوانین و علوم و صنایع برای مللی که بعداً آمدند گذاشت، و مصر بناهایی کرد که امروز هم ایستاده و باعث حیرت است. اما آسور، با داشتن صنایعی چند، دولتی بود غارتگر، که جز خرابی و بدبختی و اسارت، به ملل تابعه چیزی نداد. این بود که اقوام و ملل، با شعف، انهدام آن را تلقّی و زود، گذشته های محنت خیز آن را فراموش نمودند.