Monday 27 Mordad 99
6- معدود دوستان عزیزی که از وبلاگ قبلی برای اینجا کامنت میذارن رو اغلب از روی آی پی و مشخصات دیگه، میشناسم. ولی با اینحال، کاش آدرس داشته باشید تا بتونم پیامتون رو منتشر کنم و از حضورتون بهره مند بشم. هر چند، هرگز در جایگاهی نیستم که از مخاطبانم توقع داشته باشم در بیان ثبت نام کنند، بنابراین باز هم پوزش میخوام و امیدوارم بنده رو در ضرورت دفع مزاحمت درک بفرمایید.
7- هیچ اشکالی نداره اگر روح ما مریض باشه. مشکل اونجاست که اقدام به درمانش نمیکنیم. به افرادی که از ایجاد مزاحمت (بهر شکلی که هست) لذت میبرند، پیشنهاد میکنم لطفاً به روان پزشک متخصص مراجعه نمایید. مشابه این رفتار سادیسمی ناهنجار رو بشخصه در مطب دکتر مشاورم از سوی شخصی نسبت به شخصی دیگر دیدم. عمیقاً متأثر شدم در حالیکه او فقط پیش خودش، خودش رو عاشق میپنداشت و از جدیت و همیت اش در پیگیری ابراز احساسات، حتی با علم به اینکه داره شخص مقابلش رو آزار میده لذت میبرد. چنین رفتارهایی میتونن ناشی از نوعی اختلال ذهنی و شخصیتی باشن و با تشخیص پزشک، و مصرف دارو، ان شاءالله بهبود خواهند یافت.
متأسفانه بنده خود شرایط روحی مناسبی ندارم و حداقلش این هست که نمیتونم پذیرای بیماران باشم. یادآوری میکنم تنها مجال ابراز اجتماعی من این وبلاگ بود که به این شکل، محدودش کردید. هرچند، از اونجایی که از این آزار لذت میبرید، پس متذکر شدن اینکه چه خسارتی به من تحمیل کردید مشخصاً سودی نداره.
پی نوشت تکمیلی:
1- بطور کلی، دیدن یک فیلم، یا همراه داشتنِ تجربیات ناخوشایند زندگی، شاید به بعضیها احساس باهوش بودن، خاص بودن یا خفن بودن بده، مشکلی نیست. قطعاً همه ما از خرده هوشی یا سر سوزن ذوقی برخورداریم... ولی اذیت کردن دیگران چیزی نیست که خداوند، دست روزگار، یا وجدان خودتون، جوابش رو بشما برنگردونه. حالا با توجیهات بسیار غلطی مثل کشش، قانون جاذبه، و غیره...، یا بدون اون.
2- احتیاجی به نفرین کردن از سوی من نیست.. هرگز..
همین قدر که شخصی آرزوهایی داشته که بهش نرسیده، بشدت از نظر جسمی و روحی تحت فشاره و تنها راهی که اندک انگیزه ای برای زنده بودن بهش میده رو انتشار مطالعاتش در یک وبلاگ ببینه، و شما اینطور او رو آزار بدید، برای هفت پشت وجدان داشته یا نداشته ی شما کافیه. محاسبات خدا، همیشه نیاز به نفرین کردن یا نکردن نداره... بعضی جرم ها "جنبه ی عمومی" دارن و خداوند منان، خودش مدعی العمومه.
3- با همه ی اینها، من نه از هک شدن میترسم، و نه از دستیابی به اطلاعاتم. این دنیا مدت زیادی هست که چیزی برای من نداره. اگر روزی فعالیتم رو بطور کامل در این وبلاگ متوقف کردم، در جریان باشید که دو حالت داره: یا به آرزوهای بزرگتری رسیده ام،
یا احساس کرده ام که این وبلاگ بیش از آرامش و اعتماد بنفس دادن به من، موجب آزار روحی من شده.
4- اگر خدا بخواد کسی رو حفظ کنه، میکنه. و اگر نخواد، نه. همه چیز رو به او میسپرم و اشتیاق شما برای اذیت کردن واقعاً برای من مهم نیست. اینکه معنی زندگی خودتون رو در آزار من یافته اید به این بهانه ی مفتضح که حتماً این جاذبه ایست که علتی داره(!!)، حقیقتاً برای من اهمیت نداره و تنها ناراحتیم به اندازه ی تأسفیه که از این موضوع بحال خود میخورم.
نمیگم این مزاحمتها اصلاً ناراحتم نکرد.. ممکنه تا مدتی از اونچه مینویسم کمی دلزده باشم، اما این رو هم میدونم که مسیر زندگی همیشه برخوردهای این چنینی رو داره و هرگز انتظار نداشته و ندارم که همه مثل فرشته ها رفتار کنند کما اینکه خودم هم اینطور نیستم. اما انتظار شعور، چرا. من بعنوان یک انسان تا ابد حق دارم از مردمان انتظار شعور داشته باشم. یک قاتل نمیتونه دست به قتل بزنه و بگه چطور انتظار داشتی دنیا هیچ قاتلی نداشته باشه! خب، چطورش رو پروردگار، به شما نشون خواهد داد.
5- با همه ی این تفاسیر، هزاران بار هم اگر از این دنیا گزندی به من برسه، من روی اصول خودم باقی خواهم موند.
ته ته این داستان، اون بدترین حالت ممکن اینه که هر بار مزاحمت یا یک بی رحمی مسخره و احمقانه، خواه ناخواه، یک قدم انسان رو به حیطه ی شخصیش منزوی تر و نسبت به مردم بی اعتمادتر میکنه و مشخصاً انتهای این مسیر خاموشی برای همیشه است.
گویی رسم این سرای زشت و ننگین، همینه.
و البته باکی نیست.
چه گواراست از چنین سرایی رفتن، و چه بی ارزش، در این منجلاب موندن.
Ed